روز عید فطری امام حسن مجتبی (علیه السلام) مردی را سرگرم بازی و خنده دیدند , به اصحاب خویش روی کرده , فرمودند :
"خداوند ماه مبارک رمضان را میدانی ساخته تا بندگانش در آن به مسابقه عبادت و طاعت بپردازند. در این مسابقه گروهی پیشی گرفتند, برنده شدند و رستگار گشتند, و گروهی پس افتادند, باختند و جز خسارت حاصلی نبردند. پس شگفتا! شگفت از کسانی که درچنین روزی – که نیکوکاران و بلند همتان پاداش و جایزه می گیرند و مقصران و سست همتان خسران می بینند – چنین به خنده و بازی سرگرم باشد."
پس:
" اى کسى که
و اى آنکه مىپذیرى کسى را که سرزمینها او را نمىپذیرند.
و اى کسى که نیازمندان آستانت را خار و کوچک نمىکنى . . .
و اى کسى که دست رد بر سینه روى آورندگان به بارگاهت نمىزنى.
و اى آنکه تحفههاى کوچک را مىپذیرى و در برابر کارهاى اندک سپاس مىگویى . . .
و اى کسى که به هر که به تو نزدیک شود نزدیک مىشوى.
و اى آنکه کسانى را که به تو پشت مىکنند ، خودت مىخوانى . . .
هر بزرگى در نزد تو کوچک است و هر شریفى در کنار شرافت تو حقیر و ناچیز آنها که بر غیر تو وارد شدند ، بحق ضرر کردند و آنانی که به جز تو به سوى دیگران رفتند ، دچار خسران گشتند و آنها که در آستان غیر تو گرد آمدند، تباه شدند . . .
درگاه تو به روى علاقهمندان گشوده و جود و بخشش تو براى درخواست کننده آستانت جارى است و یاریت نسبت به یارى جویان نزدیک آرزومندان هرگز از تو ناامید نمىشوند و آنها که به سوى تو مىآیند ، هیچگاه مأیوس نمىگردند . .
روزى ِ تو (حتى) براى کسى که تو را نافرمانى مىکند هم گسترده است و شکیبایى تو حتی شامل آن کس که با تو دشمنى نموده نیز مىشود .
عادت تو نیکى به گناهکاران و سیره و روش تو مدارا با تجاوز کاران است تا آنجا که این فرصت دادن تو آنان را از توبه و بازگشت غافل نموده و این مهلت دادنها ایشان را از اجتناب از گناه باز داشته است. . .
پس اینک این من عاجزم که قصد ورود به محضر تو دارم و از تو حسن عطا و بخشش طلب مىکنم ، پس بر محمد و آل او درود فرست و راز و نیاز مرا بشنو و دعایم را مستجاب گردان و روزگار مرا با ناامیدى به پایان مبر و درباره خواستهام دست رد بر پیشانى من مزن . . "3))
حال از آستان خدایمان چه بخواهیم ؟ چه زیباست که اینگونه دست نیاز به درگاهش دراز کنیم که :
" خداوندا، ما در روز عید فطر به سویت توبه مىکنیم ؛ ( روزی ) که آن را براى اهل ایمان ، روز عید و شادى قرار دادى و براى اهل دین خود ، روز اجتماع و همیارى تعیین کردی. توبه (می کنیم) از گناهانى که مرتکب شدهایم و از کارهاى ناپسندى که انجام دادهایم ( و) یا نیّتهاى بدى که در دل داشتهایم ؛ توبهاى خالص از هر گونه شک و دودلی. "
پس خداوندا این توبه را از ما بپذیر و از ما راضى شو و ما را بر این توبه ثابت و پایدار بدار
این حقیر، فرارسیدن عید رحمت و مغفرت
و روز کرامت و شرافت
عـید سعـید فـطـر
را به همه مسلمانان بخصوص شما دوست عزیز
تبریک و تهنیت می گویم .
ببینید وقتی کسی از روی عشق و محبت تمام، لب کسی را میبوسد، هم زنده میشود و هم کشته. زنده میشود به حیات او و کشته میشود از حیات خود. عاشقان کشتگان معشوقند.
تا انسان کشته نشود، نمیتواند حیات جدید پیدا کند. همین است که گفتهاند:
بمیرید ... بمیرید ... در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید
آن معشوقی که با عشق خود، اماته و احیا میکند، بر کنج لبش نوشته: «یُحیی و یُمیت». امیدوارم هر چه زودتر بوسهای جانفزا به شما بدهد که قیمتش و بهایش جانتان است ...
و سَقیهُم رَبّهُم شراباً طهوراً ... (انسان/21)
ح.ح وقتی گفت: ما رأیت إلا جمیلا ... لابد میدانست که تمام آنها بهای آن بوسه است ... تمام آن سوختنها ... عطش ... تشنگیها ... و گر نه تا آدم از تشنگی لبهایش ترک بر ندارد که کسی نمیآید لب بگذارد روی لبش و آنها را بمکد ... که پدر، پسر را سیراب کرد ...
هنوز شاید عطش به جانمان نرسیده که هنوز ...
ثُمَّ لْیَنْدُبِ الْحُسَیْنَ ع وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دَارِهِ مِمَّنْ لَا یَتَّقِیهِ بِالْبُکَاءِ عَلَیْهِ وَ یُقِیمُ فِی دَارِهِ الْمُصِیبَةَ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَیْهِ وَ لْیُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ ع
امام باقر علیه السلام نسبت به کسانی که در روز عاشورا نمی توانند به زیارت آن حضرت بروند، اینگونه دستور عزاداری دادند و فرمودند: بر حسین علیه السلام ندبه و عزاداری و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه اش با اظهار گریه و ناله بر حسین علیه السلام، مراسم عزاداری بر پا کند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت گویی در سوگ حسین علیه السلام در خانه هایشان ملاقات کنند.
وسائلالشیعة / ج 14 /ص 5
از اول تا آخر حادثه عاشورا ، به یک معنا نصف روز بوده.شما ببینیداین نصف روز حادثه، چقدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است.
این حادثه فقط این نیست که آن را بخوانند و بگویند و مردم خوششان بیاید، یا متاثر عاطفی شوند؛ عاشورا یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم،یا نه؟!
این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم. امام سجاد علیه السلام توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر و ائمه بعد از ایشان هم استخراج کردند. وآنچنان این چشمه جوشان را جاری نمودند که هنوز هم جاری است و همیشه هم در زندگی مردم منشاء خیر بوده ... . (مقام معظم رهبری)
این حسین کیست؟! که عالم همه دیوانه اوست!
وین چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست
همه از زیسن معنایی دارند و در آن راهی را دنبال می کنند، هر کس به مقتضای عقلش و فهمش.
از نخل های درهم و غمگین پرسیدم: زندگی چیست؟
شاخه ای خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همین!
رود آرام و نرم، می خرامید و پیش می تاخت. پرسیدم زندگی را چگونه تفسیر می کنی؟
رود گفت: دریا زندگی است.
دریا گفت: نه، ابرها زندگی اند. پرواز در بیکرانه ی آسمان.
ابرها را پرسیدم. گفتند: پرنده ها آزادترند. آنها خود با بالهایشان پرواز می کنند، اما ما را بادها. از پرنده ای که سبکبال در افق پر می گشود پرسیدم از زندگی چه می فهمی؟ او گفت: بی حضور صیاد همیشه زندگی هست.
آسمان گسترده و آبی بزرگتر از آن بود به که پاسخی کوتاه اکتفا کند. او گفت: زندگی درخشش ستاره هاست، فلق است، شفق است و خونی که در طلوع و غروب جاری است.
خورشید که از زندان خاکستری ابرها می گریخت پاسخم داد: زندگی نیمروز داغ تابستانی است که آفتاب، دشت ها را می گدازد و چهره ها را می سوزاند. زندگی مرگ شب است و تولد من. من خود زندگیم. خاک نمناک بوی باران می داد و در ازدحام شاخه ها و برگ ها گم شده بود. صدایش زدم و زندگی را معنا پرسیدم. شکوفه ی کوچکی را که تازه رستن آغاز کرده بود و تن به نسیم سپرده بود نشانم داد و گفت: زندگی همین شکوفه است.
شکوفه کوچک بود و ظریف. تازه گستاخی آن را یافته بود که از سینه ی خاک سر کشید. پرسیدم تو از زندگی چه می فهمی؟ آرام و ساکت لبخندی زد. شاید زندگی را همان لبخند کودکانه می دانست.
گفتم بهتر است زیستن را از آدم ها بپرسم. آنها که بخاطرش همدیگر را می کشند و غارت می کنند و در راهش جان می سپارند.
بهتر دیدم که از گدای کنار خیابان که از همه چیز جز نفس کشیدن بی بهره بود بپرسم. او گفت: زندگی گنج بزرگی است پنهان در زمین های ناشناخته.
گفتم اینک که زندگی سراسر گنج است، پس بگذار از گنج داران بپرسم. گفتند: زندگی نبود مرگ است، زندگی «همیشه بودن» است. عمر بی پایان و بی مردن زندگی است. به یاد کودک غمگین روستا افتادم که با نگاهی لبریز از اشک شرمسارانه و رنگ پریده گفت: زندگی همان گاو سیاهمان بود که مرد. زندگی همان خواهر کوچکم بود که از بی شیری مرد.
گفتند از دیوانه هم بپرس. گفتم او که از نعمت عقل بی نصیب است. گفتند آرزو را چه به عقل؟ آنها راست می گفتند. دیوانه با حرکات خشکش فهماندمان که زندگی سراسر آرزوست و در رؤیا جاودانه بودن.
اینها همه زندگی بود. اما من عطش زده و سرگردان، تعبیری دیگر از زندگی، از زیستن و از جاودانه بودن را می جستم.
هنوز یک نفر باقی بود که از او می بایست پیش از همه می پرسیدم. او که ماندن را، پوسیدن را و رسیدن به دنیا را نمی خواست. او که فقط لقای یار را می طلبید و محبت دوست را . . . رزمنده. آری رزمنده . . .
جلو رفتم و از رزمنده ای که مشغول نبرد بود و در انبوه آتش و گلوله و درد بی خیال «زندگی» می کرد. پرسیدم زندگی چیست؟
عرق پیشانیش را با آستین پر خاکش خشک، و اسلحه اش را در پنجه هایش فشرد و به شهیدی که در کنار خاکریز آرام خفته بود اشاره کرد و گفت: زندگی اوست . . .زندگی چون او عاشقانه مردن، بر دار مرگ رفتن و در لحظات نبرد تکه تکه شدن و همیشه سوختن و دم بر نیاوردن.
زندگی مرگ است اما مرگی قبل از مردن. اصلا مرگ خود زندگی است وقتی تو آگاهانه انتخابش کنی همچون شهدا . . .
آنها به راستی زندگی اند و به راستی زنده.
امام رضا علیه السلام به «ریان بن شبیب» فرمود: ای پسر شبیب! اگر بر چیزی گریه می کنی، بر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند سر بریدند.
گریه کنندگان باید بر کسی همچون حسین علیه السلام گریه کنند، چرا گریستن برای او، گناهان بزرگ را فرو می ریزد.
وسائلالشیعة ، ج 14 ، ص 504